مناظره شیطان
چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۶ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از آن که به شیطان امر شد : به آدم سجده کند و آن ملعون سرپیچی نمود و حاضر نشد که در برابر آدم سجده کند! فرشتگان با او گفت و گو کردند و او را سرزنش نمودند که چرا بر آدم سجده نکردی و به این وسیله خود را بد بخت و ملعون خدا و خلایق نمودی؟
در جواب گفت: من قبول دارم که خداوند، هم آفریدگار من است و هم همه موجودات . او عالم ، قادر، حکیم و مدبر است، از قدرت و مشیت و اراده او سوال نمی شود ، زیرا وقتی چیزی را اراده کند ، فورا همان می شود . الا این که 7 سوال متوجه علم و حکمت او می شود.
ملائکه گفتند : ای معلون! آن 7 سوال که متوجه علم و حکمت خداوند است چیست؟
شیطان گفت: اول اینکه ، خداوند قبل از این که مرا خلق کند، می دانست در آینده چه رفتاری از من سر می زند ( کفر و شرک و مخالفت با او) پس چرا از اول مرا آفرید؟
حکمت خلقت من چه بود؟
دوم اینکه : حال که مرا به حکمت و اراده خلق نمود ،چرا مرا مکلف نمود تا او را بشناسم و از او پیروی کنم، چه حکمتی در تکلیف من بود؟
در حالی که نه اطاعت و بندگی، و نه نافرمانی من ضرری به او نمی رساند.
سوم، حال که مرا خلق کرد و به اطاعت از خود واداشت، و من هم او را شناختم و اطاعت نمودم ، چرا تکلیفم نمود که در مقابل آدم سجده کنم؟ این چه دلیلی می توانست داشته باشد، در حالی که سجده بر آدم ، بینش مرا نمی افزود؟
چهارم، حال که مرا آفرید و به کارهایی فرمانم داد ، من هم از روی دشمنی سجده نکردم! چرا لعنتم کرد و مستحق عقاب دانست و از بهشت بیرونم راند؟
چه حکمتی بود که به چنین سرنوشتی دچارم نماید، با این که نه سودی برای او داشت و نه برای دیگری، مگر این که من زیان دیدم در حالی که من هیچ کار قبیحی مرتکب نشده بودمم . فقط گفتم : من غیر از تو را سجده نمی کنم. اطاعت و بندگی و سجده من فقط برای تو است؟
پنجم : آن گاه که مرا آفرید و به اطاعت از خود و سجده بر آدم واداشت و من هم از سجده بر آدم سر پیچی کردم ، از بهشت بیرونم کرد چرا دوباره راهم داد تا با نیزنگ هایم آدم را مغرور کنم و او هم از درخت منع شده بخورد ، در نتیجه ، هم من و هم او را از بهشت بیرون کنند، و این چه دلیلی داشت؟ در حالیکه اگر دوباره به بهشت راهم نمی داد، برای همیشه در آن جا می ماند و از مکر و حیله من در امان بود.
ششم: بر فرض که مرا آفرید و دستورهایی درباره بندگی و شناخت و اطاعت از خود به من داد و من سرپیچی کردم ، و قیامت میان ما دشمنی پدید آمد. چرا بار دیگر مرا بر او و فرزندانش چیره نساخت، به گونه ای که من و اولادم آنان را ببینیم، ولی آنان من و اولادم را نبینند؟ چراباید مکر و حیله های من در آنها اثر کند ولی قدرت و قوت ایشان در من و اولادم اثر نکند؟
برای این کارش چه حکمتی نهفته بود؟
در حالی که خداوند آنان را بر فطره اسلام و خداشناسی خلق نمود و ایشان مطیع و فرمان بردار بودند. اگر من بر آنها مسلط نبودم ایشان بهتر و موافق حکمت و اراده خداوند بود.
هفتم: گیرم که من همه کارهای خود را بپذیرم و به نا فرمانی های خویش اعتراف کنم. چرا وقتی من گفتم: خدایا! مهلتم بده تا روز قیامت ، خداوند فرمود: تو را مهلت دادم تا روز معلوم و حرف مرا قبول فرمود و مرا مهلت داد؟
در این مهلت دادن چه حکمتی بود؟
چرا بعد از آن قضایا مرا هلاک نکرد؟
اگر بعد از آن که مرا از بهشت راند، نابود می کرد و برای همیشه همه آفریده ها، از دست من راحت می شدند و دیگر شر و فسادی در عالم واقع نمی شد.
سپس آن معلون گفت:
آیا اگر همه هستی در خیر بود بهتر نبود تا این که خیر و شر مخلوط هم باشند؟
اگر من نبودم شری در عالم نبود و عالم یک پارچه خیر بود.
آن معلون در آخرین مناظره اش گفت: دلیل و حجت من بر مخالفتم با حضرت آدم علیه السلام و سجده نکردنم این است . جواب مرا بدهید !!!!!!
اما ملائکه نتوانستند جواب او را بدهند .
با تشکر
(دوستان عزیز در پناه حق).
منبع : askdin.com
بعد از آن که به شیطان امر شد : به آدم سجده کند و آن ملعون سرپیچی نمود و حاضر نشد که در برابر آدم سجده کند! فرشتگان با او گفت و گو کردند و او را سرزنش نمودند که چرا بر آدم سجده نکردی و به این وسیله خود را بد بخت و ملعون خدا و خلایق نمودی؟
در جواب گفت: من قبول دارم که خداوند، هم آفریدگار من است و هم همه موجودات . او عالم ، قادر، حکیم و مدبر است، از قدرت و مشیت و اراده او سوال نمی شود ، زیرا وقتی چیزی را اراده کند ، فورا همان می شود . الا این که 7 سوال متوجه علم و حکمت او می شود.
ملائکه گفتند : ای معلون! آن 7 سوال که متوجه علم و حکمت خداوند است چیست؟
شیطان گفت: اول اینکه ، خداوند قبل از این که مرا خلق کند، می دانست در آینده چه رفتاری از من سر می زند ( کفر و شرک و مخالفت با او) پس چرا از اول مرا آفرید؟
حکمت خلقت من چه بود؟
دوم اینکه : حال که مرا به حکمت و اراده خلق نمود ،چرا مرا مکلف نمود تا او را بشناسم و از او پیروی کنم، چه حکمتی در تکلیف من بود؟
در حالی که نه اطاعت و بندگی، و نه نافرمانی من ضرری به او نمی رساند.
سوم، حال که مرا خلق کرد و به اطاعت از خود واداشت، و من هم او را شناختم و اطاعت نمودم ، چرا تکلیفم نمود که در مقابل آدم سجده کنم؟ این چه دلیلی می توانست داشته باشد، در حالی که سجده بر آدم ، بینش مرا نمی افزود؟
چهارم، حال که مرا آفرید و به کارهایی فرمانم داد ، من هم از روی دشمنی سجده نکردم! چرا لعنتم کرد و مستحق عقاب دانست و از بهشت بیرونم راند؟
چه حکمتی بود که به چنین سرنوشتی دچارم نماید، با این که نه سودی برای او داشت و نه برای دیگری، مگر این که من زیان دیدم در حالی که من هیچ کار قبیحی مرتکب نشده بودمم . فقط گفتم : من غیر از تو را سجده نمی کنم. اطاعت و بندگی و سجده من فقط برای تو است؟
پنجم : آن گاه که مرا آفرید و به اطاعت از خود و سجده بر آدم واداشت و من هم از سجده بر آدم سر پیچی کردم ، از بهشت بیرونم کرد چرا دوباره راهم داد تا با نیزنگ هایم آدم را مغرور کنم و او هم از درخت منع شده بخورد ، در نتیجه ، هم من و هم او را از بهشت بیرون کنند، و این چه دلیلی داشت؟ در حالیکه اگر دوباره به بهشت راهم نمی داد، برای همیشه در آن جا می ماند و از مکر و حیله من در امان بود.
ششم: بر فرض که مرا آفرید و دستورهایی درباره بندگی و شناخت و اطاعت از خود به من داد و من سرپیچی کردم ، و قیامت میان ما دشمنی پدید آمد. چرا بار دیگر مرا بر او و فرزندانش چیره نساخت، به گونه ای که من و اولادم آنان را ببینیم، ولی آنان من و اولادم را نبینند؟ چراباید مکر و حیله های من در آنها اثر کند ولی قدرت و قوت ایشان در من و اولادم اثر نکند؟
برای این کارش چه حکمتی نهفته بود؟
در حالی که خداوند آنان را بر فطره اسلام و خداشناسی خلق نمود و ایشان مطیع و فرمان بردار بودند. اگر من بر آنها مسلط نبودم ایشان بهتر و موافق حکمت و اراده خداوند بود.
هفتم: گیرم که من همه کارهای خود را بپذیرم و به نا فرمانی های خویش اعتراف کنم. چرا وقتی من گفتم: خدایا! مهلتم بده تا روز قیامت ، خداوند فرمود: تو را مهلت دادم تا روز معلوم و حرف مرا قبول فرمود و مرا مهلت داد؟
در این مهلت دادن چه حکمتی بود؟
چرا بعد از آن قضایا مرا هلاک نکرد؟
اگر بعد از آن که مرا از بهشت راند، نابود می کرد و برای همیشه همه آفریده ها، از دست من راحت می شدند و دیگر شر و فسادی در عالم واقع نمی شد.
سپس آن معلون گفت:
آیا اگر همه هستی در خیر بود بهتر نبود تا این که خیر و شر مخلوط هم باشند؟
اگر من نبودم شری در عالم نبود و عالم یک پارچه خیر بود.
آن معلون در آخرین مناظره اش گفت: دلیل و حجت من بر مخالفتم با حضرت آدم علیه السلام و سجده نکردنم این است . جواب مرا بدهید !!!!!!
اما ملائکه نتوانستند جواب او را بدهند .
با تشکر
(دوستان عزیز در پناه حق).
منبع : askdin.com
۹۷/۰۸/۳۰